“یار پری رو”
آتش زده ای بر دل من عشق پری رو
پروانه شدم گرد رخت مهر پری رو
دُردانه ی دل گشته ای ای ماه دل آرا
جانم شده در بند تو جانان پری رو
یک سو دل بی تاب و دگر سو سر تنها
تو همسفر و همسر و همراه پری رو
در یاد رخت ذکر من است نام تو دلبر
تکرار مداوم خیالم شده ای ناز پری رو
گر وصل تو گردد به من خسته میسّر
جانم شود آزاد و دلم مست پری رو
افسانه ی گیتیست در این وصل هویدا
وصلی که زند راه به افلاک پری رو
کیفیت چشمان تو نوریست خدایی
روشن شود این دل به نگاهیت پری رو
دیوانه شدم عقل پرید و طَرَب آمد
مستی شده بی حد به می عشق پری رو
تو جلوه ی حقی بر این عاشق شیدا
جامی بچشانم ز لبخند فریبات پری رو
هرگاه که وصلم به جانت ز ره دل
گویا که شوم ماهی دریای خداوند پری رو
آگه شوم از لوح ازل از ره عشقت
در عمق حقیقت بشوم با تو پری رو
در چهره ی زیبای تو بینم رخ جبریل
روحی تو بر این مرده ی دلدار پری رو
جانا ز سر مهر صدایم زن و دریاب
مهراز ز شوقت شده سیمرغ پری رو
هر بار که آتش زنیَش بال کشد بال
در شوق رخت باز پَرَد یار پری رو
“سید مرتضی موسوی (مهراز)”