رهنورد شهر رام
سروده ی “رهنورد شهر رام”
سروده ی “رهنورد شهر رام”
«زن، زندگی، آزادی» ماه بانوی رویاهادختر ایرانیشهامت انسان را نمادیشجاعت دوران را مثالیگردآفرید افسانه را نشانیای رزم آور آزادیترانه ی زندگیماه بانوی مهرشکوه از خودگذشتگیزن ایرانیبا تو هم آوا فریاد می کنمزن، زندگی، آزادی «سید مرتضی موسوی(مهراز)»
“شب زایش دریاست” دریافت فایل شنیداری سروده از جام فریبای نگاهت همه مستم با یاد دل آرای صدایت همه مستم ای یار در این دایره ی مهر چو ققنوس در آتش بی حد نفسهای تو مستم گویا که چو شیرین منی در پی خسرو فرهاد توام کوه کنم بهر تو مستم در عشق تو لیلی …
“به فرزندانمان آزادی هدیه کنیم” می نویسم از فرزندانی که روانندبا شتاب در پی آزادیو مادرانی که می دزدند اشک ها راتا که فرزندانشان آزادی را در آغوش کشندمی نویسم از پدرانی اشکبار در تنهاییو استوار در دیدگان اشکبار فرزنداناز فریادهای دلتنگی های رؤیااز مردمانی که زندگی را می جویند در خواب های شبانهآن گاه …
“دلبر مانا” دریافت فایل شنیداری سروده در محفل رندان جهان جای تو سبز است ای آن که سراپای وجودم به تو سبز است من را گهر عشق تو کشته است در این خاک ای چهره ی تو روی خداوند در این خاک هر فصه که گویم در این خاک پر از گنج افسانه و رازیست …
“خدای خرمم تو هستی” دریافت فایل شنیداری سروده ای جان جهان، خرم سرورم تو هستی دلداده ام و خرمی دلم تو هستی سرخ جامه ام و وجود باورم تو هستی شادیست طریق و جام مستیم تو هستی عشق است خدا و چهره ی عشق، تو هستی در دایره ی راز، خدای خرمم تو هستی تو …
“زیبایی را می رقصند” پیشکش به دختران آزاده، آزاد اندیش، آزادیخواه و هنرمند ایران زمین ای مزوّران دروغ کیش بد هیبت مترسکتان، دیگر شکسته است و حنایتان را رنگی نیست کاسه کوزه هایتان را برگیرید و بروید ای حرامیان راهزن آزادی خمره های شراب عشق، اینجا لبریزند و ترانه های آزادی می سرایند اینجا دخترکان …
“به عشق توام پابرجا“ صفای نگاهش روح بخش جهان است خود نمی داند ترانه های صدایش آرامش جان است با من سکوت می کند شادی لبخندش نقش بهشت است بهشت را در خود نمی بیند به هر سو، اسیرم به تاب گیسویش حجاب بر نمی گیرد، زلف نمی گشاید بر کمان ابروان نگارم مانده ا …
“نقش لیلی می زند” نقش لیلی می زند آن بی مثال یار مهرخ آتشین چشمان نگار در نگاهش مسخ می گردم تمام دل شود خون هر دمی در مشق یار ناز او چون چنگ بر دل می زند دیده ام خون گرید و ناید به خواب هرچه بر او می زنم راه وصال راه دیگر …
“صدای بلند سکوت“ به خود آمدم دیدم در سکوت تنهایی صدها بار تو را با صدای بلند خوانده ام ترانه هایم تویی نفس هایم تویی زمزمه هایم تویی شب نامه هایم تویی ذکر مداومم تویی در اوج بودنم در بی زمانی ناب و بی مکانی رویاهایم آن گاه که می دانم کیستم و می دانم …
“زییاچهر رویاها” دریافت فایل شنیداری سروده آن روز که گل از امتداد نگاهت چیدم و شراب مستی عشق از لبخندت نوشیدم سکوت کردم در صدای نفست و جانم بر پیچ و تاب گیسوانت لغزید نگاهم بر ناز زیبای ابروانت سرید و از مژگانت قصه ی راز شنیدم با صدای بی آلایشت پرواز کردم و بر …
“قبله ی پرواز تو هستی” گر جام من و شراب مستیم تو هستی گر شمع من و نور دو دیده تو هستی گر آتش دل، معنی این جسم تو هستی گر نور درونم رخ دادار تو هستی گر بهشت موعود و پر از شور تو هستی گر دلبر پُرناز، نگار مه طنّاز تو هستی گر …
“خدا چیست مگر جز دل مستی؟” دریافت فایل شنیداری سروده در جام دو چشمان تو من عشق چشیدم ای عشق ز این جام به افلاک رسیدم مستم ز تو در عشق تو من پاک رهیدم ای جان به تو بر خانه ی پردیس پریدم فریاد زدم جار زدم عشق همین است این یار دل آرا …
“خیلی زود دیر می شود“ گمان می کنیم زمان باقیست اما زود دیر می شود لحظه ها را می بازیم در هیاهوی غریب ذهن در ازدحام کوچه ی افکار در سیاست و بازی های رسم و راه زمانه و ارزش ها را بی ارزش می بینیم دوستی هایمان را می گسلیم دوستان دیرینه را از …
“عهد به یاد آر دل آرا“ در حسرت پرواز شکستم دل آرا با یاد نگاهت بگسستم دل آرا هر شب به تمنای تو در خون بنشستم فریاد نهانم به رهت یار دل آرا جان داده ام از شوق به کویت به هر دم اما چه بگویم نشنیدی و ندیدی دل آرا سوزم ز غم دوری …
“همچو خورشیدی به من“ سوزم از سوز نهان ای جاودان ای عشق ای آتشفشان همچو خورشیدی به من ای یار ای مهر دمان تو همان عشقی که پاکم می کنی آتشم زن ای حمیم جاودان در رهت چون خار در صحرا شدم در دلم نورت هویدا ای صفای عاشقان معنی و رازم تویی دلبرخدا صورت …
“یک نگاه ای پاک ای زیبا نگار” دریافت فایل شنیداری سروده ای نگار آتشین جان جهان سبزرخ والامقام ای جان جان در نگاه آتشینت مانده ام سرخوشم با خاطراتت مانده ام ساقی این تشنه ی هر روز وصل از کدامین راه آیم سوی وصل؟ قصه ها ماتم شدند و راه نیست گوئیا در عشق من …
“ساقی بچشانم“ ساقی بچشانم ز نوشین لبانت جامی دگرم ده کنم جان به فدایت این راه که من در طلبت می روم اکنون در هر قدمش یک سر بردار نشان است گویا که ندارد ره تو اول و آخر زین به نتوان یافت که جایم شده کویت از کوی تو هرگز نروم جان بسپارم در …
“دريا هم چون تو تنهاست” و عشق، يعنی كه در حسرت مهر و عاطفه سفره ای از زلال احساس، به خداوند عشق، هديه كنی و جامهای پر زعطش را سيراب گردانی آنچه عشق در وجود تو جاريست از دريچه های باز دلهای رهروان به عمق جانشان روانه كنی و هميشه به ياد داشته باشی كه …
“از هر نفست روح گرفتیم” دریافت فایل شنیداری سروده بر سلسله ی موی تو ما خون بفشاندیم عشقیست در این خون که از دل بفشاندیم در پیچش هر موی تو صدها دل بی تاب زیبای جهان بر سر هر موت ز دل جان بفشاندیم دیوانه ترینیم بر آن رخ رخ مهتاب ای جلوه ی حق …