دیوانه ی نور
“ديوانه ی نور” هر که هستم هر کجا من عاشقم همچو خاکستر سوزان سايبانم خورشيد بی غروب اما تاريک تکيه گاهم برق نيروی نگار سر بسوی ابديت ساری در فراسوی نگاه نام او بر همه غربت پر رنج سياه ذکر اميد و رهايی با ماست سرخوشم از تب بيداری خود از فروغ روشنی در شب …