“سخن روی تو بود”
در محفل ما صحبت گیسوی تو بود
سخن از روی تو و نقش فریبای تو بود
قصه ی مهر تو و قصه ی افسون تو بود
عشق بی مرگ تو و ناز جهانسوز تو بود
همه در دل سخن غنچه ی لبهای تو بود
رمز و راز مژه و پیچش ابروی تو بود
زان سخن ها که تو گفتی و همه ناز تو بود
سرّ لبخند تو و لطف نفس های تو بود
غم چشمان تو و شادی بی رنگ تو بود
ساغر دست پر از مهر و دلارای تو بود
سخن از فرصت کم لحظه ی دیدار تو بود
آتش لحظه ی آخر درد هجران تو بود
ذکر نامت، مشق رویت، ناز طناز تو بود
سوز آواز صدایت به دل و جان ز تو بود
این که این کم سخن آمد به سخن بهر تو بود
آتشی بر دلم آمد که همه سوختنم بهر تو بود
درد مهراز فزون شد که صفایش ز تو بود
از سکوتت دل او سوخت که زنده به تو بود
“سید مرتضی موسوی (مهراز)”