ساقیا

“ساقیا”

 

ساقیا من مست مست از دُردی جام تو اَم

ساقیا دلداده ی روی چو مهراب تو اَم

ساقیا من باده نوش کعبه ی روی تو اَم

ساقیا من ساقه دوش شهد اسرار تو اَم

ساقیا کامی بده آن هوم و هورایت کجاست؟

ساقیا سوری بده آن سوم و سورایت کجاست؟

ساقیا سرمست عشق چشم شهلای تو اَم

ساقیا دیوانه ی گیسوی پُرتاب تو اَم

ساقیا یک دیده بر این تشنه ی مسکین نما

ساقیا در پای تو افتاده ام راهی نما

ساقیا دل خسته ام بشکن گهر بازآ برون

ساقیا دیده مدد کن با شفای کاف و نون

ساقیا می قطره ای در جام دلدارت ببار

ساقیا جانم ستان و صافی دیگر ببار

ساقیا در طاق ابرویت مرا در بند کن

ساقیا در گوهر سیمین خود در بند کن

ساقیا سوزد جگر تن قطره قطره آب شد

ساقیا طاقت تمام و روح من بی تاب شد

ساقیا یک جرعه از لعلت بنوشان مانده ام

ساقیا مهراز را دریاب تنها مانده ام

 

“سید مرتضی موسوی (مهراز)”

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Scroll to Top