نی نوا

“نی نوا”

 

چون به درویشی سر و کارت فتاد

سفره ی هفت آسمان باید نهاد

قصه ی درویش، دلق بی غش است

قصه ی عشق و زدن بر آتش است

مستی پروانه است و شمع راز

قصه ی دیوانگی، ناز و نیاز

چون قلندر، خانه بر دوشش نهد

بی غرض، سر بر ره کویش نهد

سالک بی سر، به صحراهای راز

چهره اندازی که پوید رمز و راز

زان سبب در این مغاک خامش است

که او نی است و ساز حق مطرب است

آن که او را از نیستانش برید

راه و رسم مطربی در او بدید

او شود دمساز با دستان حق

می دمد از او نوای عشق، حق

اینچنین باید که درویشی نهاد

چون نی رام خدا، رندی نهاد

قصه ی عشقش مدام اندر فغان

فکر و ذکر و قال و کردار مهان

معنی نی معنی دلدادگیست

بی دلیل و خانه و دیوانگیست

مَرکبت رهوار عشق بی ریا

قصه ات مرهم به زخم بی نوا

زورقت کشتی خدمت، بی بها

هفت دریا را گذشتن با خدا

این شنو از قطره ی امواج عشق

گو خدایا، نی نواز راه عشق

از نیستانم چو بنمودی جدا

پس بدم از پیکرم هر دم نوا

 

“سید مرتضی مو سوی (مهراز)”

سبد خرید
پیمایش به بالا