می نوش و ساز سرکن

“می نوش و ساز سر كن”

دانلود فایل شنیداری

ای هم نشين هم دل

وی رهنورد عاشق

با جمع می پرستان

چون هم پياله گشتی

اين رسم رهروی دان

وين ركن همرهی ساز

با دوستان، وفا و

با دشمنان، رفاقت

زنجير دشمنی را

از پای خود رها كن

زنگار كينه ها را

از لوح دل جدا كن

از ديده آز بردار

حرص و طمع فدا كن

مستانه شادمانه

غمهای دل فنا كن

در بی خودی رها شو

از من به ما گذر كن

حال ای رفيق هم جام

يك پرسش از تو دارم

انصاف ده رفيقم

خود گو، كدام عشق است؟

معشوقه را به غمها

آزردن و فسردن؟

يا در ميان شادی

با او به رقص بودن؟

با درد و ناله هر دم

او را ز غم شكستن؟

يا غرق خنده هايت

با هم به بزم بودن؟

يك دست جام باده

يك دست جام زهر است

يك حال، شور و مستی

وان ديگری خماری

خود گو كدام بهتر؟

من گويمت كه هردو

ليك مستی و خماری

هر يك به جای خود باد

مستی نثار ساقی

وان ديگری به من باد

اما چرا بر اين سنگ

قانون ما بنا شد؟

يك لحظه فرصتی باز

تا گويم اين رفيقان

ساقی مست و شادان

هر دم كند سلامت

جامت پر است هر دم

يك دم خمار نايد

پس سرخوشيم و شادان

غم اين ميان نيايد

حال آمدی به مقصود؟

در ميكده نشستی؟

اينجا سرای شادیست

بزمش هميشه باقیست

گر هم خدای مايی

می نوش و ساز سركن

با هم دلان به رقص آی

هشيار همچو هو شو

“رام” است نام اين شهر

ديوانه شو، در او شو

معذورم ای رفيقان

ساقی مرا ندا داد:

مهراز كم سخن گو

اين قصه را رها كن

جامی دگر بنوش و

اين رازها نهان كن

 

“سيد مرتضی موسوی (مهراز)”

 

سبد خرید
پیمایش به بالا