مستی مگر ای خدای بی مثل

“مستی مگر ای خدای بی مثل؟”

دریافت فایل شنیداری

گویند در این شهر پر از دلقک و تزویر

چون مست کنی کیفر تو رنج و عذاب است

 

گویا که ندانند که در جنّت موعود

پاداش، همین شرب مدام و دل مست است

 

گر مِی زدن ما در این خانه حرام است

آنجا که بهشت است چرا جام حلال است؟!

 

گویند که چشمت شده ناپاک ببینی رخ دلبر

صد حوریه در باغ خداوند حلال است

 

عریان همه در چشم حریفان به لطافت

گردند به گردت به طنّازی و بی ستر

 

اینجا به حجاب است عفاف و رخ یک چشم

آنجا سر بازار به تختند به بالین

 

گویا که هر آن چیز که اینجا حرام است

آنجا نه حلال است که پاداش حرام است

 

گر بار دهد ربّ و به درگاه رَوَم من

پرسم که چه بازیست در این قصه ی پر نقض؟!

 

گر شرب مدام و نگه اندر رخ لیلی حلال است

گر حوریه بی ستر و عفاف است چو پاداش

 

گر زوج شود یک به هزاران به پردیس

گر جن و پری، غلام این ملعبه باشند

 

گر پاسخ افعال همانند شود سرب مذابت

در بارگه قدس تو پاکی نشود جست!

 

گر فعل حرام است، حرام است چه اینجا و چه آنجا

گر فعل حلال است، حلال است چه اینجا و چه آنجا

 

مستی مگر ای خدای بی مثل؟! بگو راست!

بازیچه ی این مستی تو گشته جهانت؟!

 

مهراز که بر مستی دل روز و شبش رفت

مستی کند اینجا و هم آنجا و به هر وقت

 

“سید مرتضی موسوی (مهراز)”

سبد خرید
پیمایش به بالا