مستم ز چشمانت

“مستم ز چشمانت”

دریافت فایل شنیداری

نمی دانی چه سرمستم

ز شوق روی تو مستم

 

نمی دانی چه آزادم

به عشق تو ز هر بندی من آزادم

 

به لطف خاطرات تو

مرور لحظه های تو

 

ز هر زنجیر تقدیرم رهایم من

ز دام ذهن پوشالی رهایم من

 

هزاران سال می جستم تو را یارم

به سان هرزگان با هر دلی یارم

 

نمی دانی چه زخمی دارم از مردم

که هر جا طعم دردی دارم از مردم

 

تو را در هر نگاه عاشقی جستم

تو را در هر نسیم و عطر می جستم

 

به هر گیسوی در پرواز می جستم

ز هر لبخند دل آرا می جستم

 

تو را در ناز هر لیلی می جستم

به فریاد و به تسلیمم تو را جستم

 

کنون پس از هزاران سال تنهایی

پس از خاموشی و هجران و تنهایی

 

تو را با یک نگاه شوخ و لبخندت

میان عطر موهایت

 

در اوج درد غربت های خود دیدم

تو را همچون گلی خوشبو بوییدم

 

نفس هایت شده جانی دگر بر من

بدم جانی دگر در من

 

که می خواهم بمانم

تا کنم هر دم فدا جانم

 

ز نقش بی مثال تو زنم افسانه ای دیگر

که من دلداده و تو دلبری دیگر

 

شوم مجنون و افسونت

شوی لیلی و من در بند افسونت

 

خدای عشق من هستی صفای من

منم مهراز بی پروا نگار من

 

بیا دُردانه ام جانم

که از هجران تو گویا رود جانم

 

به یک نازت به یک لبخند زیبایت

بده جامی که من مستم ز چشمانت

 

“سید مرتضی موسوی (مهراز)”

سبد خرید
پیمایش به بالا