کشته ی عشقم کنون

“کشته ی عشقم کنون”

دریافت فایل شنیداری

همچو ققنوسم کنون

برخاسته چون آتشم

عقل هردم می زند بانگم که یار

می کشد دل می برد سر می برد

جان خود گیر و برو

دل بخندد گوید این نقش خیال

عقل را سردرگم و دیوانه کرد

عاشقی یعنی سر و پا را فدا

پیش پای یار کردن بی ریا

کشته ی عشقم کنون

دلداده ی مجنون او

سرداده ی معشوق خود

یک نگاه و یک کرشمه جان ستد

هرچه او خواهد همان گردد شود

عاشقی رسم من از روز ازل

آتش دل هست بر حالم گواه

لاف و تزویری نباشد

مرد راهم راه عشق

جان دهم، سر می دهم

در پای یک لبخند یار

 

“سید مرتضی موسوی (مهراز)”

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Scroll to Top