خدا رقص زمان است نه یک نام و نه نامه

“خدا رقص زمان است نه یک نام و نه نامه”

دریافت فایل شنیداری

از دوری دلبر شده ام پاک شکسته

فرتوت ز این عشق، تمامی بشکسته

 

در هر نفسم یاد هزاران ره بسته

هر راه به عمری شده طی طرف نبسته

 

احساس من مانده شده خسته ی خسته

دل در قدمش پاک شده زخمی و خسته

 

فریاد زنم واله منم یار تویی نگار قصه

گوید که ندانم ز ره مستی و قصه

 

از لوح ازل راز نهان پرده برآرم به ترانه

روشن به نگاهش بنمایم ره پردیس و ترانه

 

رویای درونش به صد شکل بسازم به بهانه

او روی بتابد ز خدا نام دگر ساز کند بهر بهانه

 

گویم که خدا رقص زمان است نه یک نام و نه نامه

او نام شناسد شده بت نام و سخن هاش ز نامه

 

در عشق و محبت، به خدمت به نگارم دهم از راز نشانه

او اهل نه عشق است و محبت، کند این دل نشانه

 

با داور دادار کنم شکوه که این عشق ازل راز فسانه

مجنون ز چه راهی بنماید به لیلی فسانه

 

آخر بدهم جان نشود یار مرا جان دوباره

جان دادن دلداده گواراست کجا روح دوباره؟

 

دردیست در این دل ز بی مهری طناز زمانه

مهراز ز تنهایی خود سوزد و از جور زمانه

 

“سید مرتضی موسوی (مهراز)”

سبد خرید
پیمایش به بالا