“خدا را لحظه لحظه لمس کنیم”
چه بیراه در کتاب و در سراب
یا در درون و وهم و خواب
خدا را در افلاک جسته ایم
لیک او در میان خانه هایمان
در لبخند معصوم کودکان
در چشم عاشق دختران
در مهر بی وصف مادران
و کرامت پدری در نهایت نیاز
هر روزه بوده است و ندا داده است
آیا به ظرافت شاعرانه ی زن رسیده ای؟
استواری مرد که کوه را یادآور است؟
افسانه های شبانه ی کودکانه تکاملیست
در گلبرگ ها، چه شفاف، روشنی او دیدنیست
نوازش نسیم که می سُرَد بر گونه ات
گرمای نوازش آفتاب بر چهره ات
بو و طعم خدا در سیب و پرتقال
چه سبزی و طراوتیست در سبزه ها
آغوش خاشعانه ی کوه برای آسمانخراش
کرامت و ژرفای دریا چه پر صفاست
هر لحظه نو شدن و روندگی در روند رود
خورشید هماره آتشین، آن نور عشق
آواز زیبای پرندگان را نشنیده ای؟
پاکی و ژرفا و خشوع آسمان
زلالی و شفافی آب چشمه ها
در نور لطیف و سرد ماه، غرقه گشته ای؟
دل عاشقی خسته دل
که آتشیست فروزان به عشق یار
خدا را در زمینی ترین ها بیاب
در صفای گرم و ناب خانه ها
در وفا و مهر دوستان بی ریا
در لطف و کرامت و روح وسیع زمین
در زهدان طبیعت و منظومه ی خورشیدمان
به پیوند زمین و خورشید بنگریم
زوج عاشق و پر سودای هم نفس
پس بیا که در بوییدن گل زمین
در چشیدن یک گلابی و توت
یا در نفس کشیدن در نسیم
یا در امواج دریا و رود
یا که در موج عشق و خیال
خدا را لحظه لحظه لمس کنیم
“سید مرتضی موسوی (مهراز)”