“جانان خرد خدایا”
در کوی می فروشان
ماییم و عشق و مستی
یارب به شرب عشقت
دیوانه و خماریم
ما باده نوش لعلت
تو ساقی مدامی
در بند ما گره ها
لطفت گره گشایی
ما یک به یک چو مجنون
پیمانه ها شکستیم
لیکن تو از صفایت
جامی دگر بدادی
ما کوه دل بسفتیم
فرهادوار مُردیم
نوری در آن بتابید
جانی دگر بدادی
در آتش مرادت
همچون سیاوشیم ما
از آتشت گذشتیم
پردیس دل نمودی
ای پاک ای اهورا
جانان خرد خدایا
پروانه گشته سوزیم
در سوز عشق رویت
زان جا که در وفایت
غرق و خراب و مستیم
“سید مرتضی موسوی (مهراز)”