همچو فرهادم کنون

“همچو فرهادم کنون”

دریافت فایل شنیداری

ناز کم کن دلبر دیرینه ام

سوز دل بشنو که من دیوانه ام

 

در رهت در کوی عشق آواره ام

همچو شِبلی بر زبان افتاده ام

 

سنگباران، غرقه در خون گشته ام

همچو بابک، سرخ جامه گشته ام

 

درد هجرت را مگو دُردانه ام

از غم دوری تو بی خانه ام

 

هرچه گفتم رخ نما دلخسته ام

یک دمی با من بمان درمانده ام

 

ناز کردی رفتی و پربسته ام

غرقه در تصویر رویت مانده ام

 

از حریفان گفتی و بشکسته ام

همچو فرهادم کنون دلخسته ام

 

گفتمت شیرین، منم فتّانه ام

عاشق از روز ازل افسانه ام

 

گفتمت لیلی من ویرانه ام

در جنونت مشق شب ها کرده ام

 

اشکباران قصه ی دل خوانده ام

روز و شب در یاد تو گم کرده ام

 

هیچ نشنیدی و من درمانده ام

سخت در سودای تو درمانده ام

 

دلبرم همراه من مستانه ام

همسفر همدل بیا مستانه ام

 

نازدارم همچو گل، دُردانه ام

درد کم کن دلبر افسانه ام

 

عشق را معنا تویی پیمانه ام

از نگاه مست تو مِی خورده ام

 

جان جانان روی تو مهرابه ام

آتشم زن گِرد تو پروانه ام

 

ذکر مهرازی و من دلداده ام

تو خدای عشق در جمخانه ام

 

“سید مرتضی موسوی (مهراز)”

سبد خرید
پیمایش به بالا