ای شمس جاودانی

“ای شمس جاودانی”

 

ای مطرب معانی

فرهاد آسمانی

مستانه تر بخوان باز

از عشق آسمانی

چنگال اهرمن را

برکن به زخم سازی

جانانه تر بزن باز

صورتگر رهایی

دل آتش دمادم

جامی بده تو ساقی

خون می چکد ز مژگان

پر کن پیاله شافی

در قطره قطره جانم

آهی کشم که روزی

آتش زدی در این دل

ای شمس جاودانی

آهسته تر خدا را

این کاروان برانی

بی خود شدم ولی باز

بی خودترم بخواهی

در آتش نگاهش

پروانه سان بخواهی

آیم در این مقامش

دیگر نمانده راهی

سوزیم جان جانان

تا دل ز ما نوازی

ما رهروان کویش

بر کوی او نشانی

مستانه تر زدی باز

بر آسمان پاکی

دیگر در او نشستیم

گفتی نمانده نامی

اکنون سکوت باید

تا محو او بمانی

 

“سید مرتضی موسوی (مهراز)”

سبد خرید
پیمایش به بالا