به فرزندانمان آزادی هدیه کنیم

“به فرزندانمان آزادی هدیه کنیم”

می نویسم از فرزندانی که روانند
با شتاب در پی آزادی
و مادرانی که می دزدند اشک ها را
تا که فرزندانشان آزادی را در آغوش کشند
می نویسم از پدرانی اشکبار در تنهایی
و استوار در دیدگان اشکبار فرزندان
از فریادهای دلتنگی های رؤیا
از مردمانی که زندگی را می جویند در خواب های شبانه
آن گاه که از دردها رهایند
می نویسم از تنهایی ترسناک یکایکمان
در میان میلیون ها نگاه پر تردید
از نگاه های نظاره گر که دستی برنمی آورند
تا آن گاه که نفس های آخر هم را شماره کنند
می نویسم از دست های روایتگر بیرون از خاک
دست هایی که فریاد بی صدای آزادیند
از دخترانی که با ترس زیبایی را تصویر می کنند
فرشتگانی که خدایشان مصور زشتیست
در سرزمین ما زیبایی جرم است
اینجا زیبارویان مصلوب می شوند
اینجا پرندگان از ترس مترسک ها ساکتند
چه سخت است که بدانی و بترسی که بگویی
و چه دردآور که انتخابگر باشی میان عشق و آزادی
اما چه زیباست که به شوق آزادی دیگری از او بگذری
اینجا هماره بغض ها فروخورده می شوند
و اشک ها در درون می ریزند
فریادهایی که در سیاهچاله ی دل می مانند
و پچ پچ های شبانه با خدا
خدای عشقی که دیگر دارد می میرد
و در پای خدای حکم سر بریده می شود
چه سخت است شکنجه گر خود بودن
می گویند زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد
اما آیا سری که زبان سرخ ندارد سبز است؟
سرسبز باشیم و سرخ زبان
و بدانیم که رهایی آسمانی نیست
رهایی زمینیست
رها یعنی آزاد
به فرزندانمان آزادی هدیه کنیم
آزادی از تزویر
آزادی از رنج
آزادی از ترس
آزادی از سکوت
آزادی از مرز
آزادی از مرگ
آزادی از دیگر بودن
آزادی از سراب های آسمانی
آزادی از بندها
آزاد آزاد

“سید مرتضی موسوی (مهراز)”

سبد خرید
پیمایش به بالا