بانوی صفا مهر همین جاست

“بانوی صفا مهر همین جاست”

دریافت فایل شنیداری

در دام جنونت شده ام مست

زیبا صنم ای جان دل مست

 

فریاد کنم یار همین است

زیبای جهان است همین است

 

آن کو زده بر دل شرر عشق

ساقی شده در میکده ی عشق

 

هر دم بزنم جام ز پردیس نگاهش

سوزم ز لهیب هر نگاهش

 

دریا شده لبخند لبانش

درمان عطش طعم لبانش

 

او کز سر گیسوش شرر ریخت

بر جان و دل خسته گهر ریخت

 

جانا چه دهم شرح تو را یار؟

کز شرح برونی صنم ای یار

 

گویم ز ره عشق ز این آه ز این آه

گویم ز عطش های فراوان و پر از آه

 

گویم ز تمنّای دل مست

از سحر نگاهت به من مست

 

ای جان تویی آن شوق درونی

آن آتش جاوید درونی

 

آن کو که ز آتشگه زرتشت

ماندست به معنا ز زرتشت

 

بی تابم از این غربت و دوری

کِی رخ بنمایی که منم کشته ی دوری

 

جانا شب مهراز شود روز به مهرت

جامی دگرم ده به لبخند و به مهرت

 

تا بر همه کس جار زنم جار بیایید

آن عشق دل  افروز همین جاست بیایید

 

فریاد زنم یار همین جاست بیایید

آن عشق رهاساز همین جاست بیایید

 

آن ساقی افلاک همین جاست بیایید

دریا دل دلبر همین جاست بیایید

 

جامم همه دم پر ز می اوست بیایید

بانوی صفا مهر همین جاست بیایید

 

“سید مرتضی موسوی (مهراز)”

سبد خرید
پیمایش به بالا